اولین مهمونی
اولین مهمونی بالاخره دل رو به دریا زدیم و رفتیم مهمونی. 2 اردیبهشت وقتی تنها 24 روز از حضورت در این کره خاکی میگذشت. تصمیم گرفتیم بریم خونه ارسام کوچولو. البته همین ارسام کوچولو 8 ماه از شما بزرگتره و الان واسه خودش کلی مرد شده . خلاصه سرهمی نارنجیت رو واسه اولین بار تنت کردم.وای عروسک ناز مامان آدم دلش میخواست بخورتت اینقدر که ناناز شده بودی. بعد از اینکه بابا آرام کارهاش رو انجام داد و من و شما ضمن انجام کارهامون سریال "ستایش" رو نگاه کردیم.-البته شما خواب و توی بغل مامان بودی- رفتیم مهمونی. خوب بود خوش گذشت، هر چند شما تمام مدت خواب بودی و همه حوصلشون سر رفت دوست داشتن بیدار باشی و بازی کنی ،ایشالله اون روز هم میرسه. در ضم...